سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 12 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

پنج ماهگی

   " 5 ماهگی ات مبارک نفسم " عسل مــن  ! 5 ماهه که قدم به دنیـــای ما گذاشتی و شدی همه  زندگــــی  مـن و پـدرت . چه زود گــذشت ! ۵ ماه از آخرین لگدهات درون شکمم میگذره . آخ که چقـــدر دلتنگ اون لحظاتــم ... این روزهای تو  ؛ صداهای بامزه در میاری و  میگی :گی گی گی...منم باهات حرف میزنم.مثل خودت ! زبــون تو در میاری و این ور و اون ور میندازیشو بهم خیره میشی...انقدر خوشم میاد که نگو. ...
27 شهريور 1398

اولین حمام سامان و داداشی

سینا لحظه شماری میکرد باهات حمام کنه بالاخره امروز موقش شد و دو تایی با هم حموم کردین و کلی خوش گذروندین 👶😘😘 من مادرم من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین بهشت من زمین من و زندگی من نفس های آرام کودکانه ی شماست♥💗💞 ...
22 شهريور 1398

اولین سوپ

امروز برای بار اول سوپ خوردی و کلی اشتیاق نشون دادی خیلی خیلی دوست داشتی 😍 شکموی من دوست دارم😍 ...
20 شهريور 1398

اولین محرم

امروز که دهم محرم هست تصمیم گرفتم لباس سفید برات بپوشم و به قول معروف شما رو سقا کنم و به قدمگاه ببرمعمه ریحانه هم اومد خونمون اول شما رو حمام کردیم بعدش لباس پوشیدیم و رفتیم 😘 اینجا از حموم اومدی خوشمزه ی من 🥰🥰🥰🥰 بخدا که ماهی امام حسین همیشه نگهدارت باشه دردانه💞❤ ...
18 شهريور 1398

اولین فرنی

سلام قشنگ مامان کلوچه ی مامان امشب برای بار اول بهت فرنی دادم انقد دوست داشتی و ذوق میکردی سینا هم با ذوق بالا سرت وایساده بود و بلند بلند میخندید  قربونت برم که روز به روز داری بزرگتر میشی😍 جانکم تو قیمتی ترین جواهری هستی که تو ویترین دنیا تماشا کردم.....تو که هستی همه چی یه جور خاصی خیلی قشنگه🥰🥰🥰🥰 ...
13 شهريور 1398
1